صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه كه از ارزنده ترين آثار اسلامي است ، شامل 57دعا است كه مشتمل بر دقيقترين مسائل توحيدي و عبادي و اجتماعي و اخلاقي است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نيز مي گويند .
يكي از حوادث تاريخ كه دورنمايي از تلألؤ شخصيت امام سجاد ( ع ) را به ما مي نماياند - گرچه سراسر زندگي امام درخشندگي و شور ايمان است - قصيده اي است كه فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر كعبه معظمه سروده است . مورخان نوشته اند : "در دوران حكومت وليد بن عبد الملك اموي ، وليعهد و برادرش هشام بن عبد الملك به قصد حج ، به مكه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزديك كعبه رسيد ، فشار جمعيت ميان او و حطيم حائل شد ، ناگزير قدم واپس نهاد و بر منبري كه براي وي نصب كردند ، به انتظار فروكاستن ازدحام جمعيت بنشست و بزرگان شام كه همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشاي مطاف پرداختند . در اين هنگام كوكبه جلال حضرت علي بن الحسين عليهما السلام كه سيمايش از همگان زيباتر وجامه هايش از همگان پاكيزه تر و شميم نسيمش از همه طواف كنندگان دلپذيرتر بود ، از افق مسجد بدرخشيد و به مظاف درآمد ، و چون به نزديك حجر الاسود رسيد ، موج جمعيت در برابر هيبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالي از ازدحام ساخت ، تا به آساني دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت . تماشاي اين منظره موجي از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملك برانگيخت و در همين حال كه آتش كينه در درونش زبانه مي كشيد ، يكي از بزرگان شام رو به او كرد و با لحني آميخته به حيرت گفت : اين كيست كه تمام جمعيت به تجليل و تكريم او پرداختند و صحنه مظاف براي او خلوت گرديد ؟ هشام با آن كه شخصيت امام را نيك مي شناخت ، اما از شدت كينه و حسد و از بيم آن كه درباريانش به او مايل شوند و تحت تأثير مقام و كلامش قرار گيرند ، خود را به ناداني زد و در جواب مرد شامي گفت : "او را نمي شناسم " . در اين هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از اين تجاهل و حق كشي سخت آزرده شد و با آن كه خود شاعر دربار اموي بود ، بدون آن كه از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خويي آن امير مغرور خودكامه بر جان خود بينديشد ، رو به مرد شامي كرد و گفت : "اگر خواهي تا شخصيت او را بشناسي از من بپرس ، من او را نيك مي شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه اي از لحظات تجلي ايمان و معراج روح ، قصيده جاويدان خود را كه از الهام وجدان بيدارش مايه مي گرفت ، با حماسه هاي افروخته و آهنگي پرشور سيل آسا بر زبان راند ، و اينك دو بيتي از آن قصيده و قسمتي از ترجمه آن : هذا الذي تعرف البطحاء وطأته والبيت يعرفه والحل والحرم هذا الذي احمد المختار والده صلي عليه الهي ما جري القلم "اين كه تو او را نمي شناسي ، همان كسي است كه سرزمين "بطحاء" جاي گامهايش را مي شناسد و كعبه و حل و حرم در شناسائيش همدم و همقدمند . اين كسي است كه احمد مختار پدر اوست ، كه تا هر زمان قلم قضا در كار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاك او روان باد ... اين فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاكيزه گوهر وصي پيغمبر است ، كه آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تيغ بي دريغش همي درخشد ..." . و از اين دست اشعاري سرود كه همچون خورشيد بر تارك آسمان ولايت مي درخشد و نور مي پاشد . وقتي قصيده فرزدق به پايان رسيد ، هشام مانند كسي كه از خوابي گران بيدار شده باشد ، خشمگين و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنين شعري - تا كنون - در مدح ما نسروده اي ؟ فرزدق گفت : جدي بمانند جد او و پدري همشأن پدر او و مادري پاكيزه گوهر مانند مادر او بياور تا تو را نيز مانند او بستايم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوايز حذف كنند و او را در سرزمين "عسفان " ميان مكه و مدينه به بند و زندان كشند . چون اين خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسيد دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جايزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند كه بيش از اين مقدور نيست . فرزدق صله را نپذيرفت و پيغام داد : "من اين قصيده را براي رضاي خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله اي نمي خواهم " . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد كه بپذيرد و اطمينان داد كه چيزي از ارزش واقعي آن ، در نزد خدا كم نخواهد شد . باري ، اين فضايل و ارزشهاي واقعي است كه دشمن را بر سر كينه و انتقام مي آورد . چنانكه نوشته اند : سرانجام به تحريك هشام ، خليفه اموي ، وليد بن عبد الملك ، امام زين العابدين و سيد الساجدين ( ع ) را مسموم كرد و در سال 95 هجري درگذشت و در بقيع مدفون شد .
لينك دانلود كتاب صحيفه سجاديه با معناي فارسي:
http://bayanbox.ir/download/9099838202045099134/Sahifeh-Sajjadiyeh-bonyana.com.pdf